غفو

لغت نامه دهخدا

غفو. [ غ َف ْوْ ] ( ع مص ) غفو کسی ؛ به خواب شدن و خفتن او. ( از منتهی الارب ). خوابیدن یا چرت زدن و یا به خواب سبک رفتن. ( از اقرب الموارد ). || غفو کسی یا چیزی ؛ برآمدن او بر آب. ( از منتهی الارب ): غفا الشی ٔ؛ طفا علی الماء. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) پشته بلند که آب بر آن نرود. ( منتهی الارب ). زُبیَه. ( اقرب الموارد ). || مغاکی جهت شکار شیر. ( ناظم الاطباء ).
غفو. [ غ ُ ف ُوو ] ( ع مص ) به معانی غَفْوْ در حالت مصدری. رجوع به غَفْوْ شود.

فرهنگ فارسی

بمعانی غفو در حالت مصدری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال انگلیسی فال انگلیسی فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت