غزات

لغت نامه دهخدا

غزات. [ غ َ ] ( ع اِمص ) کشش و جنگ با دشمن دین. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قصد که به سوی دشمن کنند حرب را. ( مهذب الاسماء ). قصد به جنگ با دشمنان و غارت کردن دیار آنان. ج ، غَزَوات. ( المنجد ). رزم. پیکار. غَزاة. غزوة. غزو. غزا. رجوع به غَزاة شود :
به یک غزات قریب هزار پیل آورد
از آن گرفته به یک حمله سیصدوپنجاه.فرخی.جز اینکه گفتم چندان غزات دیگر کرد
به بازگشتن سوی مقام عز و مقر.فرخی.به یک غزات که کردی و هم کنی صد سال
گرفت بقعه کفر اعتبار از آتش و آب.مسعودسعد.در هر غزات نصرت و فتح و ظفر ترا
چون فتح و نصرت و ظفر شاه یاد باد.مسعودسعد.
غزات. [ غ َزْ زا ] ( اِخ ) شهر غزة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به غزة و معجم البلدان ذیل غزة شود.
غزات. [ غ ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غازی که قاتل کفار باشد و به تشدید زا غلط است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). غزوکنندگان. جنگندگان. غُزاة. رجوع به غزاة شود.
غزاة. [ غ ُ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ غازی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پیکار وکارزارکنندگان با دشمن دین. جنگجویان. رجوع به غازی شود : غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 348 ).
غزاة.[ غ َ ] ( ع اِمص ) کشش و جنگ با دشمن دین. ( منتهی الارب ). اسم مصدر غَزْوْ. ج ، غَزَوات. عزیمت به جنگ دشمنان و غارت کردن دیار آنان. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غزو و غزا شود : با ایشان [ اعراب ] صلح کرد [ قباد ] و نان پاره ای داد ایشان را و عزم غزاة روم کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 85 ). از ابتدای اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند و یک غزاة نکردند. ( کتاب النقض ص 475 ). علی رضوان اﷲ علیه از حرب جمل و صفین ونهروان با هیچ غزاتی نپرداخت. ( کتاب النقض ص 475 ).

فرهنگ معین

(غَ ) [ ع . غزاة ] (مص ل . ) با دشمن دین جنگیدن .

فرهنگ عمید

= غزا: به یک غزات قریب هزار پیل آورد / وزآن گرفته به یک حمله سیصد و پنجاه (فرخی: ۳۴۳ ).
= غازی۱

فرهنگ فارسی

جنک وپیکاربادشمنان دیندرفارسی غزانیزگفته شدهغزاکردن:جنگ کردن بادشمنان دین، جمع غازی
( صفت اسم ) جمع : غازی غزو کنندگان
کشش و جنگ با دشمن دین قصد که بسوی دشمن کنند حرب را

ویکی واژه

غزاة
با دشمن دین جنگیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال زندگی فال زندگی فال سنجش فال سنجش فال تاروت فال تاروت