لغت نامه دهخدا
صندوقچه. [ ص َ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) مصغر صندوق. صندوق کوچک. جعبه. درج :
صندوقچه عدل تو مانده ست بطرطوش
دستورچه جور تو در پیش و کنارست.ناصرخسرو.
صندوقچه. [ ص َ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) مصغر صندوق. صندوق کوچک. جعبه. درج :
صندوقچه عدل تو مانده ست بطرطوش
دستورچه جور تو در پیش و کنارست.ناصرخسرو.
صندوق کوچک.
* صندوقچهٴ سِر: [مجاز] آن که راز کسی را می داند ولی آن را نگه می دارد و فاش نمی کند، رازدار.
( اسم ) صندوق کوچک جعبه کوچک .
{room safe} [گردشگری و جهانگردی] گاوصندوقی کوچک در برخی از اتاق های مهمان خانه/ هتل برای استفادۀ اختصاصی مهمانان
صندوقچه یا صندوق ابزاری است برای نگهداری اسباب که معمولاً دارای قفل می باشد. فریدون جنیدی در ویرایش شاهنامه می نویسد : صندوق تازی شده چَنتوک پهلوی است، که گونه ی دیگر آن چَنتک = چنته است که هنوز کاربرد دارد. بفرمود تا درگری پاک مغز است یکی تخته جُست از درِ کار، نغز یکی خُرد چنتوک از چوب خشک بکردند و برزد بر او قیر و مشک
• آهنی
• چوبی
• چرمی
صندوقچه (cist)
(به یونانی: Kiste (کیسته) به لاتینی: Cista (کیستا)، به معنی «جعبه» یا «صندوق») ظرفی برای جسد یا خاکستر مردگان در تدفین های اولیه. صندوقچه ها، که از موادّ گوناگونی از قبیل کاشی، سنگ تراشیده یا نتراشیده، چوب، یا آجر ساخته می شدند، معمولاً در گورهایی یافت می شوند که ممکن است با گورتپه یا گورپشته پوشیده شده باشند و اگرچه در دوران های ماقبل تاریخ کاربرد عام داشتند، بیش از همه در عصر مفرغ و دوره های رومی رایج بودند. صندوقچه همچنین به جعبۀ کوچکی حاوی ابزار و وسایلی اطلاق می شد که در جشنواره های عرفانی یونانی آن ها را در صفی حمل می کردند.
scrigno
cassetta