شیطنت

لغت نامه دهخدا

شیطنت. [ ش َ / ش ِ طَ ن َ ] ( از ع ، اِمص ) دیوی و شیطانی. ( ناظم الاطباء ). کاری چون کار شیطان کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
لاف فریدون زدن وآنگه ضحاک وار
سلطنت و شیطنت هر دو بهم داشتن.خاقانی.رزق جستن به حیله شیطانیست
شیطنت را لقب حیل منهید.خاقانی.|| گربزی. سعایت. ( یادداشت مؤلف ). || نُکْری ̍. انتربگ. ( یادداشت مؤلف ). ملعنت. || کینه وری و دشمنی. || دورویی. || تمرد و خودسری و خودرایی. نافرمانی و سرکشی. ( ناظم الاطباء ). || سرکشی کودک. شیطانی کردن کودک. در اطفال ، شوخ بازی کردن نه در حد و سامان بلکه به افراط و بد. شوخی. ( یادداشت مؤلف ).
شیطنة. [ ش َ طَ ن َ ] ( ع مص ) دیوی کردن. || سرکش و نافرمان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(شَ یا ش طَ نَ ) [ ع . شیطنة ] ۱ - شیطانی . ۲ - بازی و جنب و جوش که موجب آزار دیگران شود.

فرهنگ عمید

۱. ایجاد سروصدا و مزاحمت برای دیگران.
۲. فریب دادن و گمراه کردن.
۳. شوخی.

فرهنگ فارسی

شیطانی کردن، سرکشی ونافرمانی، بدکاری ودورویی
( اسم ) شیطانی

ویکی واژه

شیطنة
شیطانی.
بازی و جنب و جوش که موجب آزار دیگران شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال تماس فال تماس فال چای فال چای