سیاه چرده. [ چ َ / چ ِ / چ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) سیاه رنگ باشد چه چرده به معنی رنگ و لون است. ( برهان )( آنندراج ). آنکه رنگش بسبزی زند. ( شرفنامه ). تار. اسمر. گندمگون. سیاه رنگ. ( ناظم الاطباء ) : محمدبن جریر رحمةاﷲ علیه گفت که سرخ و سفید بود و گروهی گویند سیاه چرده بود. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). بساق پای چو کلک و سیاه چرده چو شلک ورا نه مال و نه ملک و ورا نه خویش و تبار.سوزنی.ای پیک پی خجسته چه نامی فدیت لک هرگز سیاه چرده ندیدم بدین نمک.حافظ.