لغت نامه دهخدا
سولان. [ س َ وَ ] ( اِخ ) رجوع به سبلان شود :
تو به پایه ش یکان یکان برشو
پس بیاسای بر سر سولان .ناصرخسرو.ای جوان عبرت از این پیر هم اکنون گیر
از سر سولان بندیش هم از پایان.ناصرخسرو.
سولان. [ س َ وَ ] ( اِخ ) نام پیغمبری است از بنی اسرائیل. ( برهان ). ظاهراً مراد سولون مقنن یکی از حکمای سبعه یونان است که از 640 تا 558 م. میزیسته. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).