لغت نامه دهخدا
بیش است از تو در سر روزی هوای تو
سنگک بسینه سنگ زند از برای تو.محسن تأثیر ( از آنندراج ). || تگرگ. ژاله. ( برهان ).( از سنگ + ک ، پسوند شباهت ) طبری ( سنگ تریک ) ( تگرگ )، مازندرانی کنونی «سنگ تریک « » تگرگ » ( تریک ، تگرگ ).«واژه نامه ص 443». ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). ژاله. ( جهانگیری ). تگرگ. ژاله. سنگچه. ( فرهنگ رشیدی ).یخچه. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
ویحک ای ابر بر گنه کاران
سنگک و برف باری و باران.عنصری.برویاند هزاران سنبل و گل
بعون آفتاب از سنگ و سنگک.عنصری ( از فرهنگ رشیدی ).ز فیض دست تو گر ابر رشحه ای یابد
همه لاَّلی بارد ز ابرنه سنگک.دیوان شمس فخری ( ویراسته کیا ص 255 ).|| نام نوعی از غله است و آن سیاه و کوچک میباشد. ( برهان ). نام غله ای است که آنرا سنک نیز خوانند. ( جهانگیری ). || نام مرغی است کوچک و شکاری از جنس سیاه چشم که آنرا ترمتای گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ).