سالف

لغت نامه دهخدا

سالف. [ ل ِ ] ( ع ص ) پیش رفته و گذشته. ج ، سلف. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). پیش رفته. ( غیاث ) ( آنندراج ). گذشته. ( دهار ). پیشینیان ، شخصی پیشین. ( استینگاس ). پیشین : در زمان سابق و اوان سالف تاریخی عربی بود... ( تاریخی قم ص 2 ).
- سالف الدهر ؛ : اعتمادی که در سالف الدهر در ضبط امور خراسان و کفالت جمهور لشکر حاصل بوده است به اختلال و انحلال پیوندد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 165 ).
- سالف الذکر ؛ چیزی که ذکر آن از پیش شده.
سالف. [ ل ِ] ( اِخ ) از قوم ثمود که نام پدر قدار، پی کننده ناقه صالح پیغمبر( ع ) است. ( حبیب السیر چ قدیم ص 15 ).

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - گذشته ، پیشین . ۲ - پیش رفته .

فرهنگ عمید

ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین.

فرهنگ فارسی

ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین، سلف جمع
( صفت اسم ) ۱ - پیش رفته گذشته : زمان سالف . ۲ - شخص پیشین پیشین .
از قوم ثمود که نام پدر قدارپی کننده ناقه صالح پیغمبر است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند