زد و خورد

لغت نامه دهخدا

زد و خورد. [ زَ دُ خوَرْ / خُرْدْ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) در مقام جنگ مستعمل است. «زد»، زدن زخم و «خورد»، خوردن زخم است. در این لفظ بوی خون می آید. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). زدن و خوردن. ضرب زدن و مورد ضرب واقع شدن. || جنگیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). مبارزه. منازعه.

فرهنگ معین

(زَ دُ خُ ) (اِمر. ) درگیری ، نزاع .

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زدن و خوردن ضرب زدن و مورد ضرب واقع شدن . ۲ - جنگیدن .
در مقام جنگ مستعمل است جنگیدن مبارزه

ویکی واژه

درگیری، نزا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال مارگاریتا فال مارگاریتا