دنج

لغت نامه دهخدا

دنج. [ دُ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ دَنوج.( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || ج ِ داناج است ، به معنی دانشمند که معرب داناست. ( آنندراج ). ج ِداناج. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دانا و داناج شود.
دنج. [ دِ ] ( ترکی ، ص ) در اصطلاح عامیانه از کلمه «دینج » ترکی به معنی خلوت و آرام. جای بی آمد و شد. جایی که خلوت و بی شور و جلب و هیاهو باشد. آرام و آسوده : گوش دنج. گوشه دنج. ( یادداشت مؤلف ). جای امن و امان و جای آسایش و مخلا بطبع. ( ناظم الاطباء ). || در آذربایجان به صورت صفت برای انسان ( مخصوصاً کودکان ) آرام و بی آزار بکار رود، گویند: فلان کودک دنج است یا نادنج است. دنج بنشین. دنج بمان.

فرهنگ معین

(دِ ) (اِ. ) (عا. ) جای خلوت و آرام .

فرهنگ عمید

ویژگی جای امن و امان و خالی از اغیار، جای خلوت.

فرهنگ فارسی

جای امن وامان وخالی ازاغیار، جای خلوت
جای خلوت محل فارغ و بی مزاحم : [[ گوشه دنجی پیدا کردند ]] .

ویکی واژه

(عا.)
جای خلوت و آرام.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم