درستکار

لغت نامه دهخدا

درستکار. [ دُ رُ ] ( ص مرکب ) استوار کار. ( ناظم الاطباء ). حکیم. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ). حکمة. ( دهار ). آنکه کارهایش براستی و درستی انجام گیرد. درست کردار. || امین. ( ناظم الاطباء ). معتمد.

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) ۱ - آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار. ۲ - امین ، معتمد.

فرهنگ عمید

کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، درست کردار، امین.

فرهنگ فارسی

امین، کسی که کارهایش ازروی راستی ودرستی است
( صفت ) ۱ - آنکه کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد درست کردار . ۲ - امین و معتمد .

ویکی واژه

onesto
آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار.
امین، معتمد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال ورق فال ورق فال قهوه فال قهوه فال فرشتگان فال فرشتگان