لغت نامه دهخدا درستکار. [ دُ رُ ] ( ص مرکب ) استوار کار. ( ناظم الاطباء ). حکیم. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ). حکمة. ( دهار ). آنکه کارهایش براستی و درستی انجام گیرد. درست کردار. || امین. ( ناظم الاطباء ). معتمد.
فرهنگ معین ( ~. ) (ص فا. ) ۱ - آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار. ۲ - امین ، معتمد.
فرهنگ فارسی امین، کسی که کارهایش ازروی راستی ودرستی است( صفت ) ۱ - آنکه کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد درست کردار . ۲ - امین و معتمد .