خواهرخوانده

لغت نامه دهخدا

خواهرخوانده. [ خوا / خا هََ خوا / خا دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) کسی که شخص آنرا به خواهری قبول کرده باشد. ( ناظم الاطباء ) : زن کفشگر...خواهرخوانده را بینی بریده یافت. ( کلیله و دمنه ). || هم طبق. طرف سحق. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

( ~. خا دِ ) (اِمر. ) دختر یا زنی که شخص او را به خواهری پذیرفته باشد.

فرهنگ عمید

دختر یا زنی که کسی او را به خواهری بپذیرد و خواهر خود بنامد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) دختر یا زنی که شخص او را بخواهری پذیرفته باشد .

ویکی واژه

دختر یا زنی که شخص او را به خواهری پذیرفته باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت فال ورق فال ورق