خلاصه کردن

لغت نامه دهخدا

خلاصه کردن. [ خ ُ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مختصر کردن. نتیجه بحث کلی را درآوردن. آنچه منظور از کلام طویلی است نشان دادن. حشو و زواید مطلبی را زدن. غرض کلامی را بیان کردن. کوتاه کردن. تخلیص. تلخیص. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

مختصر کردن نتیجه بحث کلی را در آوردن

ویکی واژه

riassumere
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال عشقی فال عشقی فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی