یکدو

لغت نامه دهخدا

یک دو. [ ی َ / ی ِدُ ] ( اِ مرکب ) یک ودو. یک به دو. گفتگوی بی معنی. ( ناظم الاطباء ). بگونگو. مشاجره. || ( عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد تقریبی و تردیدی. ( یادداشت مؤلف ). عدد مشکوک و مردد میان یک و دو. اندکی. لختی. چندی : هر روز من تنها پیش او شدمی و بنشستمی و یک دو ساعت ببودمی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336 ).
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 662 ).در ره آمد بعد تأخیر دراز
تا به گوش شیر گوید یک دو راز.مولوی.کنون سر همه التفاتها آن است
که یک دوسال دهی رخصت صفاهانم.صائب.- یک دو کردن ؛ در جا زدن یا با شماره یک و دو قدم برداشتن و نهادن.
- || در بازی فوتبال ، پاس دادن بازی کن و خط حمله توپ را به یار خود و بازگرداندن او به پاس دهنده اول با سرعت برای اغفال مدافعان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فنجان فال فنجان فال عشقی فال عشقی فال پی ام سی فال پی ام سی