لغت نامه دهخدا
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 662 ).در ره آمد بعد تأخیر دراز
تا به گوش شیر گوید یک دو راز.مولوی.کنون سر همه التفاتها آن است
که یک دوسال دهی رخصت صفاهانم.صائب.- یک دو کردن ؛ در جا زدن یا با شماره یک و دو قدم برداشتن و نهادن.
- || در بازی فوتبال ، پاس دادن بازی کن و خط حمله توپ را به یار خود و بازگرداندن او به پاس دهنده اول با سرعت برای اغفال مدافعان.