هیچ کاره

لغت نامه دهخدا

هیچ کاره. [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ردی. پست. که به هیچ کار نیاید: عسیقة؛ شراب هیچ کاره بسیارآب. مصران الفار؛ نوعی از خرمای هیچ کاره. ( منتهی الارب ). || کسی که کاری و شغلی ندارد. آنکه برای کاری شایسته نیست. || کنایه از مردم ضعیف و بی اعتبار و فرومایه. ( آنندراج ) :
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست.حافظ.در فکر آن دهانم و در یاد آن کمر
چون من به روزگار کسی هیچ کاره نیست.فطرت ( از آنندراج ).- امثال :
همه کاره هیچ کاره ؛ کسی که صلاحیت هیچ کار ندارد و خود را داخل هر کار میکند.

فرهنگ معین

(ر یا رَ ) (ص مر. ق . ) آن که برای کاری شایسته نیست ، بی کاره .

فرهنگ عمید

بیکاره، کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد.

فرهنگ فارسی

بیکاره، کسی که کاری ازاوبرنیایدوبدردکارنخورد
( صفت ) آنکه برای کارهای شایسته نیست بی کاره . یا هیچکار. همه کاره . کسی که صلاحیت هیچ کار ندارد و خود را داخل هر کار میکند .

ویکی واژه

آن که برای کاری شایسته نیست، بی کاره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال انگلیسی فال انگلیسی