لغت نامه دهخدا یقظان. [ ی َ ] ( ع ص ) بیدار. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث ) ( آنندراج ). || هوشیار. ج ، یَقاظی ̍. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باهوش. هشیار. یَقِظ. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به یقظ شود.- ابویقظان ؛ خروس. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).- || خر. ( آنندراج ).