لغت نامه دهخدا
گیچ. ( ص ) لهجه ای است از گیج. رجوع به گیج ش-ود.
گیچ. ( ص ) لهجه ای است از گیج. رجوع به گیج ش-ود.
( صفت ) ۱ - آنکه مغزش درست کار نکند پریشان حواس پراکنده خاطر سرگشته متحیر : گفتگو بسیار گشت و خلق گیج در سرو پایان این چرخ بسیج . ( مثنوی ) ۲ - احمق ابله خل . ۳ - خودستای معجب : اژد ها یک لقمه کرد آن گیج را سهل باشد خون خوری حجیج را . ( مثنوی )
گیچ ( به لاتین: Giecz ) یک روستا در لهستان است که در گمینا دومینووو واقع شده است. گیچ ۱۴۰ نفر جمعیت دارد.