لغت نامه دهخدا
گیران. ( نف، ق ) گیرنده. گیرا. نعت فاعلی از گرفتن در همه معانی. || در حال گرفتن. مقید واسیر ساختن. ( یادداشت به خط مؤلف ). || در حال اشتعال و آتش گرفتن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
گیران. ( اِخ ) دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. واقع در 150هزارگزی جنوب باختری بمپور و 8هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک. محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه آن 250 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج،ذرت و تنباکو و شغل اهالی زراعت است. ساکنان از طایفه شیرانی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
گیران. [ گ َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است در دوفرسنگی اصفهان و معرب آن جیران است. ( از معجم البلدان ). رجوع به جیران شود.
گیران. ( اِخ ) معرب جیران است و آن نام جزیره ای است میان بصره و سیراف و مساحت آن 500گز در 500گز باشد. ( از معجم البلدان ). رجوع به جیران شود.