گوشک

لغت نامه دهخدا

گوشک. [ ش َ ] ( اِ مصغر ) ( مرکب از: گوش + ک پسوند تصغیر و شباهت ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گوش خرد. گوش کوچک. تصغیر گوش باشد که به عربی اذن خوانند. || دو گوشت پاره ای را گویند که بر سر حلقوم آدمی که مجرای طعام است می باشد و آن را به عربی لوزتان خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). ملازه که از کام فرود آمده باشد. ( رشیدی ). و در فرهنگ دو گوشت پاره مانند دو بادام که درون دهن بر سر حلقوم می باشد و به تازی لوزتان خوانند. ( رشیدی ). || و صاحب ملازه را نیز گویند و او را کام فرود آمده هم می گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). || گوشه اندام زن. ( رشیدی ).
گوشک. [ گ َ وِ ] ( اِ ) در تداول مردم جندق ، ته شاخه درخت خرما بعد از بریدن شاخه. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) کاخ قصر .
در تداول مردم جندق ته شاخه درخت خرما بعد از بریدن شاخه .

دانشنامه عمومی

گوشک (روستا). گوشک ( به لاتین: Gowshak ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت بامیان واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم