گنجاندن

لغت نامه دهخدا

گنجاندن. [ گ ُ دَ ] ( مص ) چیزی را در جائی جای دادن. ( فرهنگ نظام ). گنجیدن فرمودن. ( ناظم الاطباء ). جای دادن. گنجانیدن. رجوع به گنجانیدن شود.

فرهنگ معین

(گُ دَ ) (مص م . ) چیزی را در جایی جای دادن .

فرهنگ عمید

چیزی را در جایی یا میان چیزی جا دادن.

فرهنگ فارسی

گنجانیدن:چیزی رادرجائی یامیان چیزی جادادنگنجاننده:کسی که چیزی رادرمیان چیزی جابدهدگنجانیده:جاداده شده
( مصدر ) جای دادن چیزی را در چیزی یا محلی گنجیدن فرمودن : هزار سلطنت دلبری بدان نرسد که در دلی هنر خویش را بگنجانی . ( حافظ )

ویکی واژه

includere
inserire
چیزی را در جایی جای دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال حافظ فال حافظ فال فنجان فال فنجان فال عشقی فال عشقی