گلان

لغت نامه دهخدا

گلان. [ گ ُ ] ( اِ ) قسمی از نان میده باشد که آن را بمقدار برگ بقرا سازند و چون در میان روغن بریان کنند بادی در آن افتد و دو پوشه شود و بعد از آن در میان شیره اندازندتا شیره به خود کشد بسیار لذیذ میشود. ( برهان ) ( غیاث ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) :
رخ احباب تو طری چون گل
خوش و شیرین تر از گلان و گلاج.سوزنی ( از آنندراج ). || ج ِ گل ، برخلاف قیاس. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ) :
بنالد همی بلبل از شاخ سرو
چو درّاج زیر گلان با تذرو.فردوسی ( از انجمن آرای ناصری ). || تکان و افشان هم آمده است که از تکانیدن و افشانیدن قالی و دامن باشد و امر به این معنی هم هست یعنی بتکان. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) :
سحرگه باد برگ گل گلان است
ز درد آن فغان بلبلان است.زراتشت بهرام ( از آنندراج ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بخش صالح آباد شهرستان ایلام ، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری صالح آباد، کنار راه شوسه ایلام به مهران. هوای آن گرم و دارای 208 تن سکنه است. آب آن از رودخانه لول کلم و محصول آن غلات ، مختصر برنج ، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنان از طایفه ملکشاهی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 27هزارگزی شمال رزاب و 9هزارگزی جنوب سنندج به مریوان. هوای آن سردسیر و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. گلان را درخوجذام گویند، زیرا در این محل جذامی دیده شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان سراوان واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری سراوان و 13گزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان. هوای آن سرد و دارای 120 سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 11هزارگزی باختر آمل. هوای آن معتدل و دارای 255 تن سکنه است. آب آن از آلشرود و چشمه تأمین میشود. محصول آن برنج و غلات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان مختصر کتان بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ عمید

نوعی نان روغنی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع گل .
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل

فرهنگ اسم ها

اسم: گلان (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: golān) (فارسی: گلان) (انگلیسی: golan)
معنی: گل ها، جمع گل، ( به مجاز ) زیبا و لطیف، ( گل، ان/ an ـ/ ( پسوند نسبت یا نشانه ی جمع در فارسی ) )، منسوب به گل، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف

دانشنامه عمومی

گلان ( به آلمانی: Glan ) رودی است که از زارلاند سرچشمه می گیرد و به رود ناهه می ریزد. این رود از کشور آلمان می گذرد. طول آن ۶۸ کیلومتر ( ۴۲ مایل ) است.

ویکی واژه

نام قوم ایرانی که پیش از پادشاهی ماد در سواحل جنوبی دریای خزر ساکن بودند و به القاب متعدد چون گیل٬ گیلان٬ گیله‌مرد شهره بودند شاید صفت اخیر با امردان قرابتی داشته باشد. گلان ممکن است به صورت گَل-آن تجزیه شود و نتیجه آن در دنیای باستان به معنی پای‌بند بودن به تعهدات دو جانبه یا چند جانبه٬ قول درست٬ پیمان‌نشکن و از اینگونه صفات مردانه که با امردان هم تطابق دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال اعداد فال اعداد فال مکعب فال مکعب