گذاری

لغت نامه دهخدا

گذاری. [ گ ُ ] ( ص نسبی ) گذرنده. عبورکننده :
چه آن سوگند و چه باد گذاری
چه آن زنهار و چه ابر بهاری.( ویس و رامین ).مرا تنها بماند ایدر به خواری
چو خان رهگذر مرد گذاری.( ویس و رامین ).نگر تا هیچگونه غم نداری
که تیمار جهان باشد گذاری.( ویس و رامین ).چرا از بهر آن اندوه داری [ از بهر جهان ]
که هست ایدر جهان چون تو گذاری.( ویس و رامین ).دریغا آن همه امیدواری
که شد ناچیز چون باد گذاری.( ویس و رامین ). || ( حامص ) بصورت ترکیب های ذیل آید و معنی حاصل مصدر دهد:
ترکیب ها:
- تاج گذاری . روزگذاری. ریل گذاری. مرهم گذاری. واگذاری. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) گذرنده عبور کننده : چه آن سوگند و چه باد گذاری چه آن زنهار و چه ابر بهاری . ( ویس ورامین )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم