کینه جویی

لغت نامه دهخدا

کینه جویی. [ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) کینه خواهی. ( ناظم الاطباء ). انتقام جویی. دشمنی :
عجب ناید ز خوبان تندخویی
چنان کز مهر گردون کینه جویی.نظامی.کینه جویی روش احسان نیست
هرکه احسان نکند انسان نیست.جامی.و رجوع به کینه جو و کین جویی شود.

فرهنگ عمید

انتقام جویی.

فرهنگ فارسی

انتقام جویی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم