ککه

لغت نامه دهخدا

ککه. [ ک َک َ / ک ِ ] ( اِ ) فضله و افگندگی آدمی ، و به عربی براز و غایط گویند. ( برهان ). به هندی کسی که آن را جمع کند ککچی گویند و در اصل گه است. ( انجمن آرا ). سرگین و ککه آدمی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ککی و در تکلم اصفهانی بکسر اول است اما جهانگیری و رشیدی بفتح اول ضبط کرده اند. ( حاشیه برهان چ معین ). ککا.
ککه. [ ک َ ک ِ ] ( اِخ ) نام مسخره ای است که در زبان وی لکنت بود. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(کَ کَ یا کِ ) (اِ. ) فضله ، سرگین .

فرهنگ عمید

فضله، براز، غایط، سرگین.

فرهنگ فارسی

فضله، براز، غایط، سرگین، ککی هم گفته شده
( اسم ) فضل. آدمی براز غایط .
نام مسخره ایست که در زبان وی لکنت بود.

ویکی واژه

فضله، سرگین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال حافظ فال حافظ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت