کوتاه آمدن

لغت نامه دهخدا

( کوتاه آمدن ) کوتاه آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کوتاه شدن. قصیر گشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کوتاه شدن شود. || مختصر کردن کلام خاصه در جدال. سخن را اطاله ندادن. || ملایم بودن پس از ادعای بسیار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مجازاً در تداول عامه ، صرف نظر کردن از ادامه ٔمطلب و گفتگو و مرافعه و خصومت. ( فرهنگ فارسی معین ). || کوتاهی کردن در امری. قصور ورزیدن درکاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کوتاهی کردن شود. || قصور چنانکه جامه بر اندام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).کوچک شدن قد لباس.

فرهنگ معین

( کوتاه آمدن ) (مَ دَ ) (مص ل . ) صرف نظر کردن ، گذشتن .

فرهنگ فارسی

( کوتاه آمدن ) ( مصدر ) ۱ - کوتاه شدن قصیر گشتن . ۲ - صرف نظر کردن از ادام. مرافعه و خصومت . ۳ - صرف نظر کردن از ادام. مطلب و گفتگو : ... آبروی خودم از هر چیز بالاتر است . آهو کوتاه آمد ... .

ویکی واژه

صرف نظر کردن، گذشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال چای فال چای فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ابجد فال ابجد