کشاف. [ ک ِ ] ( اِمص ) بچه آوردگی هرسال ماده شتر. ( از منتهی الارب ). هرسال بچه آوردن ماده شتر و هو اردء النتاج. ( ناظم الاطباء ). || آبستنی شتر پس از بچه دادن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( مص ) کشوف گردیدن ماده شتر و بچه آوردن و گشنی کرده شدن با باردار بودن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کشاف.[ ک َش شا ] ( ع ص ) بسیار کشف کننده. بسیار پیداکننده.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده. || تفسیر و تعبیر کننده. ( از ناظم الاطباء ). - شرح کشاف ؛ کنایه از بیان آشکار و واضح. ( از ناظم الاطباء ). و ظاهراً اشاره است به شرح کشاف زمخشری که بسیار مفصل و واضح است. کشاف. [ ک ُ ] ( اِخ ) نام قریتی است بساحل رود زاب در موصل و آن را قلعتی بوده بسیار عظیم در نزدیکی مصب رودخانه زاب. بدان ناحیه نصارا زندگی کنند. ( معجم البلدان ).
فرهنگ معین
(کَ شّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار کشف کننده ، بسیار پیدا کننده .
فرهنگ عمید
۱. بسیارکشف کننده. ۲. آشکارکننده.
فرهنگ فارسی
کتابی است بعربی در تفسیر قر آن بنام : [ الکشاف عن حقیقه التنزیل ] بقلم ابو - القاسم محمود بن زمخشری . وی در این تفسیر بذکر خصوصیات صرفی و نحوی و معانی و بیانی و قرائت و شان نزول آیات و مسائل اعتقادی معتزله توجه داشته و بجهت کثرت اهمیت شروح متعدد بر آن نوشته اند و مخالفان معتزله نیز تعریضاتی بر آن دارند . بسیارکشف کننده، آشکارکننده ( صفت ) بسیار کشف کننده بسیار آشکار کننده . بچه آوردگی هر سال ماده شتر .یا آبستنی شتر پس از بچه دادن