کسره

لغت نامه دهخدا

( کسرة ) کسرة. [ ک َ رَ ] ( ع اِ )یک دفعه شکستن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هزیمت. وقعت علیهم الکسرة؛ یعنی هزیمت شدند. ج ، کسرات. ( از اقرب الموارد ). || حرکت زیر و علامت آن. ( از اقرب الموارد ). حرکت زیر و کسره. ( ناظم الاطباء ). حرکت زیر حرف و علامت آن «» است.
کسرة. [ ک ِ رَ ] ( ع اِ ) پاره ای از چیزی شکسته. ج ، کِسَر، کِسر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قطعه ای از شیئی شکسته و منه الکسرة من الخبز. ج ، کِسَر، کِسرات ، کِسَرات. ( از اقرب الموارد ). || نوع و هیئت شکستن. ( ناظم الاطباء ).
کسرة. [ک ُ رَ ] ( ع اِمص ) اسم است کسر را. ( ناظم الاطباء ).
کسره. [ ک َ رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) کسرة. حرکت زیر. رجوع به کسرة شود.

فرهنگ معین

(کَ رِ ) [ ع . کسرة ] (اِ. ) حرکت زیر حرف .
(کِ رَ ) [ ع . کسرة ] (اِ. ) تکه ای از چیز شکسته . ج . کسرات .

فرهنگ عمید

تکه ای از یک چیز شکسته و خردشده، تکه.
حرکت زیر حرف و علامت آن، زیر.

فرهنگ فارسی

حرکت زیرحرف وعلامت آن، زیر
( اسم ) قطعه ای از چیزی شکسته و خرد شده جمع : کسرات
اسم است کسر را

ویکی واژه

کسرة
حرکت زیر حرف.
کسرة
تکه‌ای از چیز شکسته.
کسرات.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو استخاره کن استخاره کن