لغت نامه دهخدا کریشک. [ ک َ / ک ِ ش َ ] ( ص ) مرد جنگی. ( آنندراج ) ( جهانگیری ). مرد جنگی و جنگ کننده. || ( اِ ) جوژه مرغ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جوجه مرغ. ( برهان ). جوژه هر مرغ را گویند. ( جهانگیری ). || بمعنی مغاک و گودال هم بنظر آمده است. ( برهان ). حفره. گو. کنده. حفیره. ( یادداشت مؤلف ). چاله .کریشک. [ ک َ ] ( اِ )بمعنی انگشت کهین است ، چنانکه مهذب الاسماء در ترجمه خنصر گفته است. ( آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ).