کروت

لغت نامه دهخدا

کروت. [ ک ُ ] ( ص ) فربه باشد که در برابر لاغر است. ( آنندراج ). فربی. چاق. ( یادداشت مؤلف ) :
گرچه در تألیف این ابیات نیست
بی سمین غثی و بی غثی کروت.انوری.|| ( اِ ) نام ظرف آب. ( غیاث اللغات ).
کروت. [ ک ُ ] ( اِخ ) نام برادر پیران ویسه. ( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کروخان شود.
کروة. [ ک َرْ وَ ] ( ع اِمص ) کَرو. کُرو. ( اقرب الموارد ). مزد و کرایه دهی. اسم مصدر است. ( آنندراج ). اسم است از اکراء. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اکراء و کرو شود.

فرهنگ معین

(کُ ) (ص . ) فربه ، چاق .

فرهنگ عمید

فربه، چاق، تنومند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) فربه سمین مقابل غث لاغر : [ گر چه در تالیف این ابیات نیست بی سمین غثی و غثی بی کروت ] . ( انوری )

ویکی واژه

همریشه با سانسکریت क्रूड् (krūḍ) به معنی «سخت شدن»، انگلیسی crust، فرانسوی croûte، همچنین همریشه با فارسی «رُست». معنی اصلی آن می بایست کلفت و ضخیم بوده باشد که در فرهنگها فربه معنی کردند.
کلفت، ضخیم
فربه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم