کروت. [ ک ُ ] ( ص ) فربه باشد که در برابر لاغر است. ( آنندراج ). فربی. چاق. ( یادداشت مؤلف ) : گرچه در تألیف این ابیات نیست بی سمین غثی و بی غثی کروت.انوری.|| ( اِ ) نام ظرف آب. ( غیاث اللغات ). کروت. [ ک ُ ] ( اِخ ) نام برادر پیران ویسه. ( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کروخان شود. کروة. [ ک َرْ وَ ] ( ع اِمص ) کَرو. کُرو. ( اقرب الموارد ). مزد و کرایه دهی. اسم مصدر است. ( آنندراج ). اسم است از اکراء. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اکراء و کرو شود.
فرهنگ معین
(کُ ) (ص . ) فربه ، چاق .
فرهنگ عمید
فربه، چاق، تنومند.
فرهنگ فارسی
( صفت ) فربه سمین مقابل غث لاغر : [ گر چه در تالیف این ابیات نیست بی سمین غثی و غثی بی کروت ] . ( انوری )
ویکی واژه
همریشه با سانسکریت क्रूड् (krūḍ) به معنی «سخت شدن»، انگلیسی crust، فرانسوی croûte، همچنین همریشه با فارسی «رُست». معنی اصلی آن می بایست کلفت و ضخیم بوده باشد که در فرهنگها فربه معنی کردند. کلفت، ضخیم فربه