کروب

لغت نامه دهخدا

کروب. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کرب ، بمعنی اندوه دم گیر. ( آنندراج ). ج ِ کَرب. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) : و جز اجتماع احزان و کروب و تفرق اهواء قلوب لشکری مرتب نشد. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به کرب شود.
کروب. [ ک ُ ] ( ع مص ) کرب. نزدیک گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نزدیک شدن کسی به کاری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کرب ان یفعل کذا؛ نزدیک است که چنین کند.( منتهی الارب ). نزدیک است که فلان چنان کند. و در این معنی مانند «کاد» از افعال مقاربه است و مانند آنهاعمل می کند. رجوع به کرب شود. || کرابه راخوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نزدیک به غروب شدن رسیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آفتاب فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || به فرونشستن نزدیک شدن آتش. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آتش بمردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بار کردن ناقه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بار کردن ماده شتر را. ( ناظم الاطباء ). || به بانگ آوردن کریب را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). به بانگ درآوردن نانوا چوبی را که بدان نان را گرد می کند.
کروب. [ ک َ ] ( ع اِ ) مأخوذ از عبری ،فرشته مقرّب. ج ، کروبیم. ( از اقرب الموارد ذیل کرب ). رجوع به کروبیم ، کروبی ، کروبیان و کروبیون شود.

فرهنگ معین

(کُ ) [ ع . ] جِ کرب .

فرهنگ عمید

=کرب

فرهنگ فارسی

جمع کروبیم

ویکی واژه

جِ کرب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال ورق فال ورق فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت