کرمی. [ ک ُ ما ] ( ع اِمص ) ارجمندی. اکرام. ( ناظم الاطباء ). کرامة. ( از اقرب الموارد ). یقال : افعل کذا و کرمی لک ؛ یعنی می کنم این کار را جهت اکرام تو. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کرمی. [ ک َ ما ] ( اِخ ) دهی است به تکریت. ( منتهی الارب ). قریه ای است روبروی تکریت در جانب مشرق و در جنب آن قریه ای دیگر که موسوم است به حصاصه یافت شود. ( از معجم البلدان ).