کردگی

لغت نامه دهخدا

کردگی. [ ک َ دَ/ دِ ] ( حامص ) عاملیت. فاعلیت. کنندگی :
ز گردش شود کردگی آشکار
نشان است پس کرده بر کردگار.اسدی ( گرشاسبنامه ).

فرهنگ فارسی

عاملیت . فاعلیت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم