کرات. [ ک ُ ] ( ع اِ )ج ِ کُرة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کره ها. گویها. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کرة شود. کرات. [ ک ُرْ را ] ( ع اِ ) کُرّاث. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کراث شود. کرات. [ ک َ ] ( اِ ) لالکی. ( فرهنگ فارسی معین ). درختی خاردار که در اراضی مرطوب و پست جنگلهای شمال بسیار است : گشته زمین او بخیل آب اندرو مانده قلیل آورده بر روی نخیل اینک کرات اینک رغل.لامعی ( از فرهنگ فارسی معین ).رجوع به لالکی شود. کرات. [ ک َرْ را ] ( ع اِ ) ج ِ کَرّة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مکرراً و چندین بار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کرة شود. - به کرات ؛ باربار و دفعه های بسیار و پی درپی. ( ناظم الاطباء ). - کرات مرات ؛ به کرات. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ترکیب به کرات شود.
جمع کره، جمع کرت ( اسم ) ۱ - باقسام تره اطلاق شود . ۲ - گونه ای تر. وحشی که دارا ی بویی تند شبیه سیر میباشد کرات کوچوک پراسه . یا کرات ابو شوشه . یا کرات اسپانیا . گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند . یا کرات رومی . گونه ای تره که بدان تر. فرنگی گویند . یا کرات نبطی . گونه ای تره که خود رو است و بان تر. خاور ی نیز گویند .