کبیره

لغت نامه دهخدا

( کبیرة ) کبیرة. [ ک َ رَ ] ( ع ص ) تأنیث کبیر. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) گناه بزرگ. ( اقرب الموارد ). گناه و اثم. ( ناظم الاطباء ). مقابل صغیرة. ج ، کبیرات و کَبائِر. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به کبیره شود.
کبیرة. [ ک َ رَ ] ( اِخ ) دهی است نزدیک جیحون. ( منتهی الارب ). دهی است نزدیک جیحون که به فارسی ده بزرگ نامند. ( از معجم البلدان ).
کبیره. [ ک َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) کبیرة.گناه بزرگ و مقابلش صغیرة است. ( از اقرب الموارد ). خطای عظیم. گناه و اثم. ( ناظم الاطباء ). ج ، کبیرات و کبائر. ( اقرب الموارد ) : چون یکی از دنیا برفتی از یاران وی بر کبیره ما گواهی می دادیم که وی از اهل آتش است. ( کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین ).
اقرار کرده بر گنه خود به سِرّ و جهر
نی شرم از صغیره و نه از کبیره ننگ.سوزنی.به یک صغیره مرارهنمای شیطان بود
به صد کبیره کنون رهنمای شیطانم.سوزنی.رجوع به کبیرة شود.
- گناه ( معصیت ) کبیره ؛ گناه بزرگ چون قتل و زنا. ج ، کبائر ( کبایر ). ( فرهنگ فارسی معین ). || گران. || دشوار. ( ترجمان علامه جرجانی ص 81 ).

فرهنگ معین

(کَ رِ ) [ ع . کبیرة ] (ص . ) گناه بزرگ .

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) [مجاز] گناه بزرگ، مانند قتل و زنا.
۲. (صفت ) =کبیر

فرهنگ فارسی

مونث کبیر، گناه بزرگ مانندقتل وزنا
بزرگ . یا گناه ( معصیت ) کبیره . گناه بزرگ چون قتل و زنا جمع : کبائر ( کبایر ) : [ چون یکی از دنیا برفتی از یاران وی بر کبیره ما گواهی میدادیم که وی از اهل آتش است ] . ( کشف اسرار )
گناه بزرگ

ویکی واژه

کبیرة
گناه بزرگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم