کاچه

لغت نامه دهخدا

کاچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ )زنخ باشد و شیرازیان کچه خوانند. ( جهانگیری ). || بمعنی چانه و زنخ باشد که موضع برآمدن ریش است. ( برهان ). کاجه. چانه. ذقن. || بمعنی خوشی و طرب آمده است. زراتشت بهرام گفته :
چو نامه نزد «چنگرنگهاچه » آمد
دلش در شادی و در کاچه آمد.( از جهانگیری ).

فرهنگ معین

(چِ ) (اِ. ) ۱ - چانه و زنخ . ۲ - خوشی ، طرب . کچول هم گفته شده .

فرهنگ عمید

۱. خوشی، طرب.
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی]= چانه١

فرهنگ فارسی

( اسم ) خوش طرب : [ چو نامه نزد [ چنگرنگهاچه ] آمد دلش در شادی و در کاچه آمد ] . ( زردشت بهرام جهانگیری )
زنخ

ویکی واژه

چانه و زنخ.
خوشی، طرب. کچول هم گفته شده.
واژه کاسه در زبان فارسی و عربی ریشهً اوستایی و سانسکریتی دارد و از واژه کاچه به معنی شیشه، آبگینه، آیینه، لیوان، جام و کریستال اخذ شده‌است. این واژه چنان‌که در واژه پهلوی کاسوک (کاسه پشت، لاکپشت) دیده می‌شود، به همین صورت کاسه در ایران پیش از اسلام رایج بوده‌است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم