کاسته

لغت نامه دهخدا

کاسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) کم شده و کاهیده. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
ای جای جای کاسته بی خوبی
باز از تو جای جای فزایسته.دقیقی.یکی در فزونی دل آراسته
ز کمّی دل دیگری کاسته.فردوسی.ز لشکر فرستادن و خواسته
شود بیگمان کار ما کاسته.فردوسی.یکی پاسبان بد بدین خواسته
دل و جان از افزون شدن کاسته.فردوسی.- کاسته شدن. کم شدن و نقصان یافتن. || زیان یافتن و کاهیده شدن ، کوتاه شدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

کاهیده، کم شده.

فرهنگ فارسی

۱ - کم شده کاهیده تقلیل یافته نقصان پذیرفته مقابل افزوده فزایسته : [ ای جای جای کاسته بیخوبی باز از تو جای جای فزایسته ] . ( دقیقی ) ۲ - مفروق .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم