چنانچه

فرهنگ معین

(چِ یا چُ چِ ) ۱ - (ق تشب . ) آن طور، آن سان . ۲ - (حر رب . ) از ادات شرط و تعلیق .

فرهنگ فارسی

چون، آنچه، آنطور، آن سان، بنابر آنچه، هرگاه
۱- آنطور آنسان بطوری که : (( و این بنده مدت دولت هر قوم چنانچه در تواریخ یافته ... ) ) ( تاریخ گزیده ) : (( در اجرائ حکم سیاست بروی از زبان بریدن و میل کشیدن چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخر جان گردد . ) ) ( ترجم. محاسن اصفهان ) ۲ - از ادات شرط و تعلیق اگر : (( چنانچه راستکار باشی رستگار شوی. ) ) یا اگر چنانچه . اگر مثلا اگر (( اگر چنانچه پسندیده است فمرحبا و اگر بخلاف این فرمانی بود در عهد. شکستن نباشم که فرمان سلطان باضطرار لازم بود ... ) ) ( مجموع. مکاتیب غزالی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم