چلی

لغت نامه دهخدا

چلی. [ چ ِ ] ( حامص ) به معنی حمق و بی عقلی. ( غیاث ازجهانگیری ) ( آنندراج ). خلی. چلمنی. احمقی و دیوانگی ، ابلهی. سفاهت. و رجوع به چلی کردن شود. || بعضی به معنی نامردی نوشته اند. ( غیاث ) ( آنندراج ).
چلی. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 11 هزارگزی جنوب باختری لنده و 72 هزارگزی شمال راه شوسه بهبهان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه. محصولش غلات ، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت وحشم داری ، صنایع دستی زنان بافتن قالی ، قالیچه ، گلیم و جوال و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفه طیبی میباشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ معین

(چِ ) (حامص . ) ۱ - احمقی ، بی عقلی . ۲ - دیوانگی ، سفاهت .

فرهنگ فارسی

۱ - احمقی بیعقلی . ۲ - دیوانگی سفاهت .
دهی از دهستان طبیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان

ویکی واژه

احمقی، بی عقلی.
دیوانگی، سفاهت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم