چز

لغت نامه دهخدا

چز. [ چ َ ] ( اِ ) میمون را گویند که حمدونه است. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). حیوانی که نامهای دیگرش بوزینه و میمون است. ( فرهنگ نظام ) :
یا مادر تو ز نسل چز بود مگر.طارمی ( از فرهنگ نظام ).
چز. [ چ ُ ] ( اِ ) چرغد و شبگیر. سوسک حمام. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= میمون۱

فرهنگ فارسی

چرغد و شبگیر و سوسک حمام

ویکی واژه

جاخالی دادن، دررفتن، رهایی یافتن از خطر غیر مترقبه، یکباره جیم شدن. چز زمانی صرف می‌گردد که در حادثه‌ای مانند تقابل روباه با پلنگ در گذشته، یا سواری با کامیون در معاصر، آنکه حتمی نابود شدنی است بتواند معجزه‌وار جاخالی داده رها گردد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم