پیغاره

لغت نامه دهخدا

پیغاره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) طعنه و سرزنش و بهتان. ( برهان ). ملامت. ( صحاح الفرس ) :
سه چیزت بباید کزو چاره نیست
وزآن نیز بر سرت پیغاره نیست.فردوسی.بدو گفت شاه ای بد بدکنش
سزاوار پیغاره و سرزنش.فردوسی.پیغاره زنی که بد چرا کردی
گر بد کردم بجای خود بد کردم.بدیعی.چند پیغاره که در بیغوله غاری شدم
ای پی غولان گرفته دوری از صحرای من.خاقانی.رجوع به بیغاره شود.
- پیغاره جوی ؛ ملامت جوی.

فرهنگ معین

(پِ رِ ) (اِ. ) سرزنش ، ملامت .

فرهنگ عمید

طعنه، سرزنش، ملامت: سه چیزت بباید کزاو چاره نیست / وز آن نیز بر سرت پیغاره نیست (فردوسی: ۴/۴ ).

فرهنگ فارسی

سرزنش وطعنه، ملامت
( اسم ) طعنه سرزنش ملامت : سه چیزت بباید کزو چاره نیست و زان نیز بر سرت پیغاره نیست ... ( شا. لغ. )

ویکی واژه

سرزنش، ملامت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ابجد فال ابجد فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد