پیش افتادن. [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) پیش اوفتادن. تقدم یافتن. مقدم شدن. جلو افتادن.تقدم پیدا کردن. پیشی جستن. سبقت گرفتن. || تفوق یافتن. برتری یافتن . || حادث شدن. روی نمودن. رخ دادن : که از آنچه نهاده باشد خبری ندهد که داند که چون ما بازگشتیم مهمات بسیار پیش افتد و تا روزگار دراز نپردازیم. ( تاریخ بیهقی ص 15 چ فیاض ) و بیرون این کارهای دیگر پیش افتد و همه فرایض است. ( تاریخ بیهقی ص 285 ).
فرهنگ معین
(اُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - جلو زدن . ۲ - برتری یافتن .
فرهنگ فارسی
( مصدر ) - تقدم یافتن مقدم شدن جلو افتادن سبقت گرفتن. ۲- تفوق یافتن برتری یافتن . ۳- روی دادن حدث شدن رخ دادن : و بیرون این کارهای دیگر پیش افتد و همه فرایض است . ( بیهقی )