پیروی کردن

لغت نامه دهخدا

پیروی کردن. [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل.ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع.تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع ؛ پیروی کردن خواستن.استنشاء؛ تتبع اخبار کردن. قَفَو، قُفُوّ، قوف ، قفر؛ پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال ؛ پیروی کردن طریقه کسی را و تجاوز نکردن از وی. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص ل . ) اقتدا کردن ، متابعت کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اقتدا کردن متابعت کردن تبعیت کردن : سالها پیروی مذهب رندان کردم تا بفتوای خرد حرص بزندان کردم . ( حافظ )
متابعت کردن اقتدا کردن

ویکی واژه

aderire
اقتدا کردن، متابعت کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس فال رابطه فال رابطه استخاره کن استخاره کن