پکنی

لغت نامه دهخدا

پکنی. [ پ َ ] ( اِ ) نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته :
مست گشتم ز جرعه پکنی
شد مزاجم ز بنگ مستغنی.( ازانجمن آرای ناصری ).|| پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود.

فرهنگ عمید

= بگنی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- هر کاسه و پیاله ( عموما ). ۲- طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم