پس گرفتن. [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) گرفتن چیزی بعد از آنکه داده باشند. بازستدن چیزی که داده باشند. فرازگرفتن. بازگرفتن. واستدن. استرداد ( ابداً تسترد ماوهب الدهر فیالیت جوده کان بخلا ). - پس گرفتن بایع سلعة را از مشتری و غیره ؛ بازگرفتن بایع متاع فروخته را از مشتری و ردّ بهای آن. - پس گرفتن درس ِ طفل و غیره ؛ شنیدن معلم سبق خوانده و آموخته طفل را از طفل. || پاداش و بادافراه یافتن. بمکافات رسیدن. - امثال : از هر دست بدهی پس میگیری ، یا از هر دست دادی پس میگیری .
فرهنگ معین
( ~گِ رِ تَ ) (مص م . ) چیز داده را گرفتن ، بازگرفتن ، واستدن ، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن .
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- چیز داده را گرفتن فراز گرفتن باز گرفتن واستدن استرداد: کتابش را پس گرفت . ۲- مکافات یافتن پاداش یافتن پاد افراه یافتن : از هر دست که بدهی پس میگیری . یا پی گرفتن بایع سلعه را از مشتری . متاع فروخته را از مشتری پس گرفتن وردبهای آن . یا پس گرفتن درس از طفل . درس خوانده را از طفل پرسیدن .
ویکی واژه
چیز داده را گرفتن، بازگرفتن، واستدن، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن.