پس انداختن

لغت نامه دهخدا

پس انداختن. [ پ َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تعویق. تأخیر. تَلکﱡؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن. ||... زن ، حیض را دیر کردن. || در تداول عوام ، بلغت اهریمنی ، زادن. زائیدن. تولید کردن : سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است.

فرهنگ معین

(پَ. اَ تَ ) (مص م . ) ۱ - تأخیر کردن . ۲ - پس انداز کردن . ۳ - (عا. ) کنایه از: بچه به دنیا آوردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- تاخیر کردن بتعویق انداختن . ۲- قسطی از دین را بموعد ندادن. ۳- بتاخیر افتادن حیض در زن . ۴- تولید فرزند کردن ( در مورد توهین بکار رود ) تولید مثل کردن : سه بچه پس انداخته .

ویکی واژه

تأخیر کردن.
پس انداز کردن.
کنایه از: بچه به دنیا آوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم