پزیدن

لغت نامه دهخدا

پزیدن. [ پ َ دَ ] ( مص ) پختن. پخته شدن :
هر میوه که در باغ جهان بد همه پخته ست
ای غوره چون سنگ نخواهی تو پزیدن.مولوی.
پزیدن. [ پ ُ دَ ] ( مص ) نشکنج گرفتن. ( فرهنگ شعوری ).
پزیدن. [ پ ُ زِ دُ ] ( اِخ ) رب النوع دریا در اساطیر یونان قدیم و آن با نپتونس رومیان یکی است.

فرهنگ معین

(پَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - پخته شدن . ۲ - رسیدن (میوه ).

فرهنگ عمید

= پختن

فرهنگ فارسی

پختن
( پزید پزد خواهد پزید بپز پزنده پزا پزیده پزش ). ( مصدر ) ۱- پخته شدن . ۲- رسیدن ( میوه ). ۳- ( مصدر ) پختن .

ویکی واژه

پخته شدن.
رسیدن (میوه)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال اعداد فال اعداد