پرژک
پرژک. [ پ َ ژَ ]( اِ ) گریه. ( رشیدی ) ( جهانگیری ). گریستن. ( رشیدی ) ( برهان ) ( جهانگیری ). گریه نمودن. ( برهان ) :
عرش و کرسی در آب شد پنهان
بس که کردم ز فرقتت پرژک.قطران.ولی این بیت مجعول و مصنوع مینماید.
(پَ ژَ ) (مص ل . ) گریستن ، گریه کردن .
گریه.
( اسم ) گریه گریستن .
گریستن، گریه کردن.