پروراننده. [ پ َرْ وَ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) آن که پرورد. آن کس یا چیز که سبب پرورش شود. مربّی. تربیت کننده. بزرگ کننده : سیاوخش راپروراننده بود بدو نیکوئیها رساننده بود.فردوسی.نخستین که آیدش نیروی جنگ همان پروراننده آرد بچنگ.فردوسی.بدان پروراننده گفت ای پدر نیاید ز من گازری کارگر.فردوسی.بهر سو همی رفت خواننده ای که بهرام را پروراننده ای.فردوسی.همه بچه را پروراننده اند ستایش به یزدان رساننده اند.فردوسی. || بوجودآورنده : برآرنده گرد گردان سپهر همو پروراننده ماه و مهر.عنصری.|| غذادهنده.
فرهنگ معین
(پَ وَ نَ دِ )(ص فا. ) ۱ - مربی . ۲ - غذا دهنده . ۳ - به وجود آورنده .
فرهنگ عمید
پرورش دهنده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه پروراند آن کس یا چیز که سبب تربیت شود تربیت کننده بزرگ کننده مربی . ۲- غذا دهنده . ۳- بوجود آورنده.