پرماز

لغت نامه دهخدا

پرماز. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) پرچین. پرشکن. ترنجیده :
درچو بگشاد و بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچه تابان چون زهره و ماه
بچه سرخ چو خون و بچه زرد چو کاه
سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هر یکی با شکمی حامل و پرمازلبی.منوچهری.

فرهنگ معین

(پَ ) (ص مر. ) پرچین ، پرشکن ، ترنجیده .

فرهنگ عمید

پرچین وشکن، ترنجیده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پر چین پر شکن پر شکن ترنجیده.

ویکی واژه

پرچین، پرشکن، ترنجیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال عشق فال عشق فال لنورماند فال لنورماند فال اوراکل فال اوراکل